دیگر هیچ شوقی مانند نارنگی بعد...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دیگر هیچ شوقی مانند نارنگی بعد از اتمام مشق در عصر پاییزی نیست
آن روز ها تکلیف ما مشق معلم بود و حالا مشق روزگار
دیگر هیچ عطری مانند پوست پرتقال بخاری و کرسی خانه پدربزرگ نیست
آن روزها پوست پرتقال را میکندیم و امروز روزگار پوست مارا
دیگر هیچ قصه ای مانند شنگول و منگول قبل خواب نیست
آن روز ها قصه می‌گفتند که به خواب برویم حال به خواب میرویم که کمی قصه ببینیم
دیگر هیچ پناهگاهی مانند چادری که در بازی کودکی به عنوان خانه داشتیم امن نیست
آن روزها یک چادر قصر ما بود و حالا یک خانه قبر ما
دیگر هیچ رویایی به شیرینی بزرگ شدن و رسیدن به هر آنچه می‌خواهیم نیست
آن روزها آرزویمان زندگی رویایی بود حالا رویای ما این است کمی زندگی کنیم
آن روز ها اگر قهوه بدون شکر بود از گلویمان پایین نمی‌رفت
حالا اما آنچنان به تلخی عادت کردیم که اگر اتفاق شیرینی بیفتد تعجب میکنیم
آن روز ها آرزویمان سفر به کل دنیا بود
و حالا فهمیدیم به هرجا رویم سفر از خودمان ناممکن است
عزیز من از کودکی و از نوجوانی ات
اگر شعری هست اگر قصه ای ، کتابی ، آرزویی ، احساسی و یا خاطره‌ای ، آن را قاب بگیر ؛ برای روزهای بزرگسالی.
چرا که بزرگسال تنها یک چیز را بهتر از تو میداند ، اینکه این روزها هیچوقت و هیچ جوره تکرار نخواهد شد
ستوده

ستوده فلاح
ZibaMatn.IR
ستوده فلاح
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

متن، حسرت گذشته و شیرینی دوران کودکی را بیان می‌کند. نویسنده با مقایسه‌ی لذت‌های ساده‌ی کودکی (مانند خوردن نارنگی بعد از مشق) با سختی‌های بزرگسالی، به خواننده یادآوری می‌کند که خاطرات و احساسات مثبت دوران گذشته را قدر بداند، چرا که این روزها تکرار نخواهند شد و باید برای همیشه ثبت شوند.

ارسال متن