آیینه ام و خویشتنم گم شده...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار عطیه چک نژادیان
- آیینه ام و خویشتنم گم شده...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
آیینهام و خویشتنم گم شده اینجا
در سینه غباریست ز ایّام و ز فردا
در غربت شب، گم شدهام، هیچ ندانم
کاین خستگی از چیست، ز دنیاست، ز راهان؟
هرچند به ظاهر همه جا نقش من افتاد
من در دل خود نیستم ای جانِ تماشا
هر سو نگرم، صورت اغیار ببینم
وان خویش که دنباله روم، بسوی است زمعراج
نه دیر است اگر در دل خود لانه کنی عشق
کاین راه نه با دیده، که با قلب به پیمای
بگذار که آیینه به آیینه بیفتد
تا بشکفد از پرده، دلِ محوِ تماشا
آری، من و من سایهی یک نغمهی پنهان
افتاده به تکرارِ غم و نغمهی یکتا
آن جا که نمانَد نه منی، نه فردا
آنجاست که آید به سخن، دنیا دانا
دل گر بسپری از خود، به خود باز رَسی تو
این راه به ظاهر خطر و، عاقبتش جان
عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR