چشم بگشا شب فروغی از دل...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

چشم بگشا، شب فروغی از دل اختر گرفت
ماه در آیینهٔ دریا رخ دیگر گرفت

باد، پیراهن به دوش سروِ مجنون می‌دواند
بوی زلف یار را از دامن صرصر گرفت

اشک، چون شبنـم به روی گونه‌ام لغزید و رفت
قصه‌ای از شوق پنهان در دل دفتر گرفت

شمع، در خلوت‌سرای سینه‌ام خاموش شد
آتشی بی‌خانمان در ساحت باور گرفت

نغمه‌ام در پردهٔ خاموشی افتاد و شکست
ساز دل، زخمی ز دست زخمهٔ مضطر گرفت

هر که با آیینه پیمان بست، در خود گم شدی
عکس ما را نقش وهم از دیدهٔ منظر گرفت

برگ، با هر لرزه‌ای از شاخه دل می‌کَند
رنگ پاییز از نگاه باد، بال و پر گرفت

سنگدل را گریه هم چون عکس در آیینه بود
چشم اگر خون شد، دلش رنگی ز آن گوهر گرفت

چاه، راز ماه را در سینه پنهان می‌نمود
لب فروبست و سکوت از گریه‌اش خبر گرفت

مرغ جان، چون شعله‌ای در قفس اندیشه سوخت
بال اگر وا کرد، شوقی تازه از خنجر گرفت

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن