بگیر دست مرا تا دهان باد...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سید هادی محمدی
- بگیر دست مرا تا دهان باد...
بگیر دستِ مرا تا دهانِ باد بِبر
لباسِ قافیه ها را دریده ام هرشب
به خود بپیچ کرانِ گناهِ آدم را
حنایِ هاله ی حوّا، شناسنامه ی تب
کمینِ حادثه هایم هنوز سمتِ تو و
صدایِ بویِ تنت دورِ گردنم جاری
من از کجایِ وصالت شروع کنم بانو
که پشت پا نزند تیک تاکِ تکراری
جنونِ بی سر و پایی گرفته فالم را
کنارِ جاذبه ات با علاج درگیرم
بفهم حالِ دلِ انفجارِ ساکت را
که بی تو در خمِ آغوشِ مرگ میمیرم
هجومِ فاصله را پُر نمیکند این شعر
شعارِ ثانیه بر انقلابِ دیوار است
مگر که رحم کند دست بی بخارِ دعا
دمی که نعشِ غزل عاشقانه بر دار است
نگاه لرزشِ چشمت برای روضه ی لب
برهنه پای تنورِ تنت تماشایی است
بپاش زلزله ها را به جانِ مردی که
دچارِ عربده های خیالِ هرجایی است
دوباره آمدنت را کجا کشیده خدا؟
که قلبِ تشنگی ام خیسِ نبضِ پاییز است
اذانِ طاقتِ خود را دخیل می بندم
به پایِ پنجره هایی که از تو لبریز است
و لا اله ،تویی لا شریکِ رویایی
و احتمال تویی ماجرای آماری
چنان برای تو مُردم میان دردی که
پریده از رگ خوابم هزار بیداری
بدوش ذهنِ مرا باز هم غزل باقی است
چکیده از سَر و رویم نهایتِ مجنون
تو اعترافِ قُنوتی به جانِ آمین ها
سلامِ بعدِ نمازم ،اقامه ی مظنون
تفسیر با هوش مصنوعی
این غزل، فریادی عاشقانه از دلِ شاعری ست که در حسرت معشوقه اش میسوزد. او از جدایی و دوری رنج میبرد و با تمثیلهای قوی و تصاویر زیبا، عشق عمیق و هجران جانکاهش را توصیف میکند. شاعر به معشوق پناه میبرد و امیدوار است که بازگشت او زلزلهای در روح خستهاش ایجاد کند و به این عشق مضطرب پایان بخشد.