باد بر بام شب بی کس...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

باد بر بامِ شبِ بی‌کَس، پیاپی پا گذاشت
پرده را پرپر زد و بر پنجره، غم‌ها گذاشت

برگ با بغضی شکسته، در نسیم افتاد و رفت
بوسه‌ای بی‌رنگ، بر پیشانیِ صحرا گذاشت

در دلِ دریا، دلم را موج‌ها بازی گرفت
صخره فریادی شگفت از عمقِ این دریا گذاشت

رعد، رودی را درونِ خوابِ کوهستان شکست
سیل، سجّاده‌ی سبزِ دشت را تنها گذاشت

سایه بر سینه‌ست، اما آفتاب افتاده دور
روشنی رفت و شبِ سرد، آتشی بی‌جا گذاشت

چشم‌هایم را زدم بر گریه، اما بی‌ثمر
یاد تو در پلکِ خیس‌ام ردّی از رؤیا گذاشت

گاه با گل، گاه با خار، این مسیر آمیخته‌ست
عشق، زخمی را به دل، آرام و بی‌پروا گذاشت

شمع با لرزیدن آهسته‌اش افسانه شد
قطره‌قطره سوخت و شب را روشنی اما گذاشت

در تپش‌های غریب کوچه‌های بی‌کسی
مرغ دل پر زد ولی پرپر شد و نجوا گذاشت

پیش پای خاطراتی کهنه، افتادم به خاک
سایه‌ای از بی‌کسی آمد، مرا تنها گذاشت

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، تصویر شبی سرد و غمگین را با زبانی نمادین و عاطفی به تصویر می‌کشد. شاعر از طبیعت بی‌رحم و دل‌تنگی خود می‌گوید. عشق و خاطره، همراه با رنج و تنهایی، در این شب تاریک حضور دارند و شاعر در نهایت با حس یأس و تنهایی روایت خود را به پایان می‌رساند.

ارسال متن