در این لاشه زار که قلبش...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

در این لاشه زار

که قلبش از آسفالتِ داغ تلو تلو می‌خورد

و رگ‌هایش، بزرگراه‌هایی پر از ماشین های مشدی ممدلی است

ما می‌دویم

پا به پای سایه‌هایمان

در تعقیبِ چیزی که هرگز نمی‌رسد

باورهای سیمانی

چغاله ی ذهنمان

و پنجره‌ها

قاب‌های شُل از نگاه‌های شَل اند

هر کداممان جزیره‌ای تنها

در اقیانوسِ بی (آری)

فریادها در گلو می‌ پوسند

و سکوت، گوش‌ها را کَر می‌کند

لبخندها جذامی شده‌اند

و کلمات، تیغ‌هایی کُند

که زخم‌های کهنه را سقط می کنند

در این بازی بی‌پایان

ما مُهره‌هایی هستیم

که تقدیرمان (را) باد می‌ خورد

اینجا کفش ها هنوز خاکی و دهان ها آسفالت هستند



پس نوشت :

مدرسه‌ی هنر مزرعه‌ی بلال نیست که هر سال محصول بهتری داشته باشد . در کواکب آسمان هم یکی می‌شود ستاره‌ی درخشان، الباقی سوسو می‌زنند .

دیالوگی از فیلم کمال الملک اثر زنده یاد استاد علی حاتمی

دکتر سید هادی محمدی
ZibaMatn.IR
دکتر سید هادی محمدی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این متن، تصویری تلخ از جامعه‌ای بی‌روح و ماشینی‌شده ارائه می‌دهد. افراد در جستجوی آرمان‌های دست‌نیافتنی (باورهای سیمانی)، در انزوا و یأس به سر می‌برند. ارتباطات از بین رفته، امیدها پژمرده، و آینده نامعلوم است. مدرسه هنر هم به مثابه تضمین موفقیت نیست، بعضی می‌درخشند و بقیه در سایه می‌مانند. این یک بیان هنری از نومیدی و نابرابری است.

ارسال متن