طفل بودم زندگی بعد از تو...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار خبیر عاصی
- طفل بودم زندگی بعد از تو...
طفل بودم زندگی بعد از تو جانم را گرفت
لب گشودم تا سخن گفتم، زبانم را گرفت
بارها گفتم بگویم آنچه با من کردهای
دست غیرت حلقه زد دورم، دهانم را گرفت
رستمم گم کرده راه منزل تهمینه را
زندگی بعد از تو سهراب جوانم را گرفت
بذر خود ناکافی بودن را به جانم کاشتی
این تنفر رفته رفته آسمانم را گرفت
روزگاری ساختم در لابلای شاخه ها
ماری شد همسایه با من، آشیانم را گرفت
سعی کردم بال کوبان بگذرم از کوه عشق
کوه نشد طی، غصهها آخر توانم را گرفت
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، شرح حال دردناک فردی پس از از دست دادن عزیزی ست. سخنش گرفته شده، امیدش رفته، و زندگیاش تباه گشته. عشق از دست رفته، به تنهایی و ناامیدی بدل شده و او در دنیایی پر از غم و رنج به جان میکشد. کوششهایش برای رهائی بیفایده بوده و او در چنگال غم اسیر مانده است.