در خیالش بخدا کفر م و...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار خبیر عاصی
- در خیالش بخدا کفر م و...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
در خیالش بخدا کفرمو ایمان دادم
وز غمش خسته چنین سر به بیابان دادم
یار از جان که به من زلف سیه بر افشاند
در قِمار نگهاش مُلک خراسان دادم
رفت از شهرو گذشت از وطنو وز منی که
در غمش شامو سحر بی عللی جان دادم
سوزش اینجاست که بر رونقِ بازارِ رُخش
گوهرِ حُسن خود از ذوق بس ارزان دادم
بعدِ آن جادهی پرپیچ که من آمده ام
لعن کردم به خودم طعنه فراوان دادم
رفته دیگر ز سرم عشقو زجان حوصلهاش
که درین مسأله بس جانو گریبان دادم
مثل آن مالکِ شهرم، که از لطف شعور
در ازاءِ دَرَمی یوسفِ کنعان دادم
قسمت از شعر چنان شد که مرا کوئته زاد
آب خوردم ز وطن میوه به ایران دادم
خبیر عاصی
ZibaMatn.IR