رفتی ولی هنوز نفس هایت اینجاست...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های ساناز ابراهیمی فرد
- رفتی ولی هنوز نفس هایت اینجاست...
رفتی، ولی هنوز نفسهایت اینجاست
در نبضِ عصر، در صدای برگهاست
خاکِ دستانت هنوز بوی مهر میدهد
و نگاهت در آیینهی شب پیداست
در نبودت، به هر سو که نظر کردم
نامت در نبضِ اشیاء پیدا بود و پیداست
هر سپیده، تویی که طلوع میکنی
در خیالِ من، آفتابِ بیفانوس
دلِ من با تو حرف میزند شبها
با زبانی که جز تو، هیچکس نشناسدش
ای که با رفتن، نرفتی از دلم
بلکه در من جاری شدی، مثل احساس
تو چراغی بودی در دلِ تاریکی
و هنوز، روشناییات پیداست…
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، سوگواری شاعر برای پدر از دست رفتهاش است. حضور پدر در خاطرات، احساسات و طبیعت همچنان محسوس است. عشق و یاد پدر در همه جا، از صدای برگها تا آیینهی شب، جاریست. شاعر با زبانی عاشقانه، پدر را همیشه زنده و در قلب خود میداند و فقدان او را غیرقابل باور میبیند.