آن که باورت نکرد چون...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

‍ آن‌که باورت نکرد
چون تکه‌ی یخ
در دهانِ رودخانه
خاموش شد،
بی‌ردّی،
بی‌نامی.

تو اما ایستادی،
با چشمانی که هنوز
جرقه‌های پنهانِ شب را
در خود نگه داشته‌اند،
با قلبی
که برای خویش می‌تپد،
نه برای سایه‌های دیگران.

عمر،
خطی باریک است
بر شیشه‌ی بخار گرفته،
و تو آموخته‌ای
هر لحظه را
چون قطره‌ای لغزنده
بر پوستِ زمان
زندگی کنی،
نه در آینه‌ی شک،
نه در دهانِ تردید.

ایستاده‌ای،
بی‌نیاز از تأیید،
چون درختی
که ریشه‌هایش
در تاریکی می‌خوانند،
و برگ‌هایش
به سمتِ روشنایی
راه می‌گیرند.

احمد کمائی
ZibaMatn.IR
از من
ارسال شده توسط
ارسال متن