زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

یکدفعه نگاهی سنگین را بر تنم حس کردم. همان لحظه که برس را لای موهایم پایین می کشیدم و مست تماشای آسمان بودم. آبی مدهوش کننده! با چند تکه ابر بزرگ در حال بازی با باد . پیرزن همسایه ی روبرو بود....
هر روز صبح وقتی برای برس کشیدن موهایم، روی بالکن می آیم، می بینمش، که یا در حال آماده کردن میز صبحانه ی روی بالکن است و یا روبروی پیرمرد، نشسته و با هم به بیرون زل زده اند. و من هر بار, حس میکنم پیرزن با حالتی پر از نفرت و تأسف و پیرمرد با چشمانی گنگ و نامفهوم، به من نگاه می کنند. و باز، هر بار سعی میکنم زودتر از نگاهشان فرار کنم.
امروز، پیر زن تنها بود و نگاهش، انگار از همیشه سنگین تر. سریع به خودم نگاه کردم. خدای من! من آنقدر جذب آسمان شده بودم که با لباس خواب روی بالکن آمده بودم!
ناخودآگاه بدنم زیر سنگینی نگاه پیر زن، دچار تکانی رعشه آور شد. حس کردم میخواهم از صحنه ی جرم فرار کنم!
با لباس خواب!
احتمالا پیرمرد در اتاق کنار بالکن است و از پنجره در حال تماشای بیرون!
سریع داخل اتاق آمدم و در بالکن را بستم!
بعد یک لحظه با خودم فکر کردم: چرا فرار کردم؟
چرا حس نفرت و تأسف از نگاه پیرزن می گیرم؟ آنقدر که مطمئنم میشوم برای موجود حقیر و کثیفی مثل من در حال تأسف خوردن است و بعد فرار می کنم.
چرا به نظرم نگاه پیرمرد گنگ و نامفهوم است؟
خوب که فکر کردم یادم افتاد، من هرگز حتی یک لحظه به صورتشان مستقیم نگاه نکردم. و در واقع از این فاصله، چهره ی آنها چندان قابل تشخیص نیست...
پس چرا همیشه حس می کنم پیرزن از من بیزار است؟
نیازی به چرا نیست! بارها و بارها، نمونه ی این نگاه را دیده ام. از همان ابتدای کودکی، وقتی زن های بزرگتر، قصد امر به معروف و نهی از منکر داشتند، چیزی جز نفرت و تأسف از نگاهشان نمی بارید.
دین را با نفرت به ما یاد دادند...
و چرا همیشه حس کردم، نگاه پیرمرد گنگ است!
چرا؟
چون یادگرفته ایم که از مردها جز نگاه پر شهوت نبینیم، و حالا، وقتی مردی در انتظار مرگ است، وقتی شهوت از نگاهش گرفته می شود، آیا چیز تعریف شده ای در آن باقی می ماند؟!
در واقع من نگاه آن ها را نمی دیدم! خاطراتم را می دیدم! باورهای ناخودآگاهم را!
احتمالاً هرگز این زوج پیر، طعم معاشقه با هم را نچشیده اند. و به جای آنکه خوشبختی را در درون رابطه ی خود، بجویند، به دنبال عوامل مخرب آن در بیرون بودند.
و واقعا چرا؟
چرا زوج های کهن سال ما، به جای عشق و معاشقه، فقط به حرمت و نفرت، پناه برده اند؟
و ما چطور؟
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن