بهار که می آید بنفشه ها کوچ میکنند در نگاهت ومن به انتظار معاشقه ای سبز می پوشم باغ تنهایی ام را.
جانان من سلول به سلول تنم معشوقه تو میشود اگر مرا بنوازیی فقط میخواهم... تو باشی دستانت باشند سیم های این گیتارباشند عشق باشد آن زمان است که عطر عشق نه تنها انگشتانت را بلکه تمام شهر را هم عطر خود میکند جانان من این گیتار بند بند وجودش از...
تنها؛ خیابان های تهران را زیر پا می گذارم. می اندیشم: --دخترکان لبنانی، پای درخت های سیب، یا،،، دوشیزگان فلسطینی،،، --در سایه سار پرتقال ها با کدامین کابوس معاشقه دارند؟! لیلا طیبی(رها)
سر قرارم و آهنگ می زند باران به راهِ آمدنت چنگ می زند باران به سقفِ آهنیِ ایستگاهِ تنهایی شبیه هق هقِ آونگ، می زند باران به من که خیسم از این گریه های ابر شده تگرگ می شود و سنگ می زند باران و شالِ آبیِ من لک به...
دختری در من هر روز صبح؛ به وقتِ معاشقه ی شبنم و سبزه ها میوه ی زندگی را در بند بند وجودش به بار می نشاند. چترش را در ایستگاه جا می گذارد تا صورتش با آبِ باران شسته شود... و بی توجه به نگاهِ مسافران؛ به وسعتِ خیالش بر...
یکدفعه نگاهی سنگین را بر تنم حس کردم. همان لحظه که برس را لای موهایم پایین می کشیدم و مست تماشای آسمان بودم. آبی مدهوش کننده! با چند تکه ابر بزرگ در حال بازی با باد . پیرزن همسایه ی روبرو بود.... هر روز صبح وقتی برای برس کشیدن موهایم،...
لجباز جان ! خودت بگو ؛ چند مشت بوسه ی ارغوانی ... بریزم روی دامنت ... تا دکمه های تنبل پیراهن ... جواب معاشقه ی شاعرانه من را بدهند !
