از راننده خواهش می کنم صدای آهنگ را کم کند. قمیشی می خواند «من همون جزیره بودم....» خودم را مشغول می کنم به کتابی که از نمایشگاه خریده ام. صدا را کم نمی کند. یا انقدری که من بفهمم، کم نمی کند. نباید یاد تو بیفتم. امروز که آمدم نمایشگاه، نباید. راننده با اهنگ زمزمه می کند «تا که یک روز تو رسیدی، توی قلبم پا گذاشتی.»
به خودم می گویم بگو نگه دارد. پیاده شو. نمی گویم. خط های کتاب را گم می کنم. لابد از چشمم است. گفته بودی «می برمت یه دکتر خوب. شاید قندت بالاست.» گفته بودم «قندم تویی.» گفته بودی «هشتگ بی مزه ترین.» نشسته بودیم روی چمن های مصلی. همبرگر دودخورده گاز می زدیم. نوشابه ات را سرکشیدم. گفتی «وای به حالته چیزیت باشه. خودم می کشمت.» قمیشی می خواند «ابرو باد و دریا گفتن، حسی عاشقی همینه...»
شیشه را می دهم پایین. باد نرم اردیبهشت می ریزد توی ماشین. راننده سربرمی گرداند عقب. اشک هام را پاک می کنم. می گوید «همه با این آهنگ خاطره دارن مهندس. راحت باش.» دست های پشمالوش را می کوبد روی فرمان. با آهنگ می خواند «رفتی با قایق عشقت....»
سوارِ تله سیژ پارک ارم بودیم. زیر پاهامان، دریاچه، و قایق های پدالی دونفره که شکل قو بودند. پرسیدی «چطوریه که آدم ها همدیگرو دوست دارن؟ مثلن چرا تو عاشق یکی از زن های توی قایق نیستی؟ یا من، دیوونه یه مرد دیگه؟ هشتگ معشوقه ی فیلسوف» گفتم «کفشم داره از پام در میاد. یه وقت نیفته پایین، بخوره تو سر اون مردی که بخواد تو رو از من بگیره.» خندیدی. شیرین. ترش. تلخ.
قمیشی می خواند «لحظه های بی تو بودن، می گذره اما به سختی.» گفتم « هیچ نمی تونم بی تو.» گفتی «هشتگ خدا وقتی مصیبتی می ده، صبرش رو هم می ده.» گفتم «پس اون ترانه ی امید که عاشق کشی رسم و مرام خوبرویان است، واقعیه»
راننده می گوید «تو این زندگی، همه لااقل یکی رو از دست دادن مهندس. خود من، خاطر کسیو می خواستم.» نمی گویم عشق در نرسیدن است. سبیلش را با لب پایینش می مکد. می گوید «آقامون سیاوش، یه آهنگِ دل داره، بذارم حال کنیم؟»
منتظر پاسخم نمی ماند. دکمه ی ضبط را چندبار فشار می دهد. آهنگ را می شناسم. یک جاییش می خواند «بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست» نباید بمانم تا برسد آنجا. می گویم «من پیاده می شم.» می زند کنار. می گوید «مهندس امتیاز میدی؟»
راه می افتم میان خیابان هایی که نمی شناسم. قمیشی درونم می خواند «خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده» می خوانم باهاش. بلند، تیز و غمگنانه. مردم، سر برمی گردانند سمتم. اگر بودی می گفتی «هشتگ، دلتنگ ترین»
ZibaMatn.IR