من آن آشفته حالی را شبی باز آرزو کردم
تو را بین تمام خاطراتم جست وجو کردم
شدم لیلا شدی مجنون در این دنیای بی پایان
که شب را در خیال و روز حفظِ آبرو کردم
دوباره چشمهایم را برای دیدنت بستم
برای چشمهای تو، نشستم گفت و گو کردم
نسیمی می وزید آرام در امواج گیسویم
شمیم جان نوازت را شبی مستانه بو کردم
دریغا روزشد، زیباترین رویای شب را برد
برای بودن باتو زمان را زیر و رو کردم
خودم میدانم این رویا دوباره بر نمیگردد
و تنها با غم ودل تنگی ام جانانه خو کردم
ZibaMatn.IR