باید از اول این شعر تو اینجا باشی
اعتبار غزل و صاحب امضا باشی
رو برویم بنیشین، حرف بزن ،قهوه بنوش
قسمت این است که هم فال و تماشا باشی
آمدی تا که جهان خانه تکانی بکند
و تو آن نقشه ی جغرافی زیبا باشی
میتوانی فقط از فاجعه ی چشمانت
یک شبه تیتر شوی ،صدر خبر ها باشی
آه! شیرین تر از این هم مگر امکانش است
که تو فرهاد ترین قصه ی دنیا باشی
آمدی تا که تو را خواب ببینم هر شب
صبح تعبیر من این است که (رویا)باشی
قطره ای از تو برای عطشم کافی بود
راضی ام سهم من از وسعت دریا باشی
سر تو با دل من جنگ جهانی شده است
پرچم صلح بزن،ناجی دعوا باشی
ختم کن قاِئله را،معجزه کن،حل بشود
گره کور نشو تا که معما باشی
با ضریح بدنت دور تنم حلقه بزن
حاجت این است که تو حضرت آقا باشی
باز شب شد،من و این پنجره ها بی تابیم
کوچه را آب زدم،کاش تو فردا یاشی
باید این شعر پس انداز شود لای کتاب
و تو دلشوره ی یک روز مبادا باشی
بعد از این مرگ نفس های مرا میشمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها باشی
ZibaMatn.IR