دستی تکان دادی و دستم را تکان دادم !
وقتی که رفتی ، از نفس انگار افتادم !
تا با تو بودم زندگی یک جور دیگر بود
بعد از تو فهمیدم به چشمان تو معتادم !
رفتی و من هر لحظه با تقدیر می جنگم
در سرنوشتم دایما درگیر اضدادم !
قسمت نشد سهم دلم باشی و صدافسوس
آخر غم عشق تو خواهد داد بر بادم !
یکشب رها خواهم شد از زندان دلتنگی
یک روز می آیی که از هر غصه آزادم !
ای کاشکی می شد فراموشت کنم هرچند
من با خیال و خاطره های تو دلشادم !
رفتی ولی اصلا ندیدی در دلم غوغاست
بر لب سکوت اما پر از آشوب و فریادم !
سر را به زیر انداختی گفتی "خداحافظ"
رفتی و بر بخت بدم لعنت فرستادم !
آهسته از پشت سرت بی آنکه برگردی
دستی تکان دادی و دستم را تکان دادم !
آنجلا راد
ZibaMatn.IR