افسوس که عشق ، ویران شده دیگر
عاشق از معشوق گریزان شده دیگر
آرزوهایی به سر پرورده بودیم
همه به دست غم ها مدفون شده دیگر
گرگ و شغال آمده از کوه ها به شهر
آهو سوی بیابان فراری شده دیگر
معشوق عشق عاشق ، همه ثروتش بود
تاراج گشته طعمه ی گرگان شده دیگر
آب زلال نهر دیگر بو گرفته است
ماهی مرده ، لانه ی کرمان شده دیگر
سایه گریخته از زیر درخت بید
در جای سبزه ها خار مغیلان شده دیگر
در شاخه های سبز کاج پرغرور
جغدی نشسته حاکم زندان شده دیگر
خیلی کنایه گفته ام امروز در غزل
قلبم شکسته سخت هراسان شده دیگر
ZibaMatn.IR