دوست ندارم امسال گند بزنن به پاییزم!
دویست هفتاد و چند روزه منتظر این فصلم..
نمی خوام یکی بیاد و تمام ارزیابی هام از پاییز رو به هم بریزه
می دونی؟
می خوام تنهایی برم کافه پاییز قهوه بخورم؛
بعدشم کوله پشتیمو بردارم، بند کفشمو محکم تر کنم و برم سمت بام شهر..
هدفون روشن می کنمو راه به راه چشم آذر و داریوش گوش بدم
بعدشم میام خونه و بزرگ علوی می خونم
یا شایدم بوف کور!
شبشم که بارون زد بدون این که کسی توی خیابون کشیک بده پا برهنه قدم می زنم چراغای شهر و یکی یکی بشمُرم آخرشم از فرط سرما خودمو بغل کنم!
چند ساله منتظر این روزم
اما اولین برگ که خودشو می ندازه منم ناچارن می افتم پی آدما
می دونی من از تنهایی این فصل می ترسم
هوا سرد، غروباشم که ترسناک!
هرچی خاطرس میاد سراغ آدم
مگه می شه تنها موند
مگه می شه شعر نگفت
مگه می شه زنگ نزد و حالشو نپرسید؟
من دویست و هفتاد و چند روزه منتظرم پاییز بیاد و برم برش گردونم
عاشقی نکردن تو پاییز مث نرفتن به اردوی مدرسه اس
تا آخرین روز خرداد بغضش تو گلوت می مونه!
ZibaMatn.IR