زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

در من زنی ،  آرام و پرتکرار می میرد
نعش خودش را با دو دست خویش میگیرد



از وحشت فریاد های بی امان مرد
سر را بغل میگیرد از حجم نفیر و درد


از طعنه هایش میشود لحظه به لحظه آب
شد زندگی در چشمِ او  ، مانند یک مرداب


خسته شده از بی کسی در قلب این سرداب
بیهوده دست و پا زند در قعر این گرداب


کز می کند یک گوشه و  ، پلکش ورم دارد
دائم دو چشمان تَرش ، خوناب غم دارد


او با در و دیوار خانه ، حرف ها دارد
اما ندارد فرصتی ،  باید که  بردارد؛


هرچه گلایه ،سرزنش درگوش او پیچید
تا که نماند ذره ای هم در مسیرِ  دید


فکر رهایی در سرش بی وقفه می آید 
میگوید اینجا جای من تنگ است و میباید؛


با مشت می کوبد به روی بالشی از پَر
با آهِ سردی می کِشد خود را کنار در


دیگر نمانده در وجودش نای جُنبیدن
رفت از نگاه و صورتش آثار خندیدن


دنیا عجب ماتم سرایی شد برای  او 
رنگ سیاهی میخورد بر چشم او هر سو
   

با اشکِ شورَش زخم هایش را رفو کرده
از درد قلبش پیشتر ها ، گفتگو کرده ؛
 

قولِ شبی دور از غم و آشوب و زندان را 
داده به خود اما نشد ، میگیرد این جان را
     

دنیا برایش یک وجب جای نفس نگذاشت 
راحت تمامش را گرفت و ، از میان برداشت


آرام شد ! ، سنگ مزارش بوی نم  دارد 
حالا به جای چشمهای🥀 آرزو🥀 باران میبارد
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن