یکشنبه , ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شبی بر چشم من موی سفید همسرم افتاد و اشکی گونه غلطید و به روی بسترم افتادمیان ابرهای روشن و تارِ ترِ گیسوبه دام افتادم و صد واژه از چشم ترم افتادبه یاد آمد گل سرخِی میان موج گیسویش و هُرم آتش عشقی که بر خاکسترم افتادغزل در حلقه های موی تاتارش چنان پیچیدکه از تیغِ جنون خونِ جگر بر دفترم افتادقرارم در فغان آمد به رقص بافه ی مویشبه استشمام عطر طُره حالی بهترم افتادشمیم موج افسونگر مشامم را چنان پ...
دلم میخواهد از نو در بغل گیرم جوانی رابنوشم جرعه جرعه لحظه های زندگانی راقبای کهنه ی شرم و حیا را پاره بر تن تابپوشم پیکر هر نانجیب آنچنانی راببویم گل به هر دامن که بوی عاشقی داردو هی دامن زنم عشق و کلام مهربانی راغنیمت بر شمارم کمترین فرصت به هر آنیکه آه موسم پیری بسوزاند جهانی رابریزم زهر کاری کام غفلت ها که از رستمبه یغما می برد رخش و نشان پهلوانی راجوانی یار شیرینی که تکرار ملاقاتشبگیرم از ...
جناس آتشم اما، شراری در وجودم نیستپلنگی بی شر و شورم ، غزالی در حدودم نیستجوانی رفت و شوق رقصِ آتش، مرکز میداناز آن آتشفشان ، رد و نشانی غیر دودم نیستبه اقبالم،، بد و بدتر ، ندارد فرق چندانینه ققنوسم نه خاکستر، مرارت در نبودم نیستخیال سرنوشتم را، قلم زیبا نوشت اماپُرم از خنجر دنیا ،به تقدیری که سودم نیستپناه آورده دل چندی به شعر و انزوا،،امابه اوجم در سبک بالی ،،هراسی در فرودم نیستدلم را شیشه ای کردم به هر ...
روزی که مس رنگ طلا زد کیمیاگر زردِ جهالت را جلا زد کیمیاگرگنجشگکی را پشت پرده رنگ کرد ودادِ قناری بر ملا زد کیمیاگرالحاق قدرت، سلطه ی مطلق به دین وبر عقل و دانش مُهر لا زد کیمیاگربر طبل کورِ چشم مردم ساز خود رابا کوک عرفان خوش صدا زد کیمیاگر در دایره انگ نظر بازی به عشق وعاشق به تیر مبتلا زد کیمیاگرآنسو خرد ورزی، دکارت و کانت ها رااینسو به مذهب در بلا زد کیمیا گرباری هزاروخورده ای زنجیر غفلتبر پ...