در دقایقِ کوتاهی لوله ی اکسیژن از بینی اش بیرون افتاد و چشمانش را بست و بی ناله و فریاد به آرامش رسید. قرآنِ کوچکش را که شب ها برای اطمینانِ خاطر از بودنش با دست چرخاندنِ زیرِ بالِش حضورش را می آزمود بر سینه اش گذاشتیم و شیر قل...
آرامش ابدیه روزی بیاد که سرمون رو یه بالشت باشه
دلم یک عشق میخواهد یک کلبه چوبی یک دوستت دارم ساده ویک ارامش ابدی که در اغوشت تجربه خواهم کرد... ودیگر هیچ....