متن مرگ و زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ و زندگی
امروز، جهان چهلویک سال است که
مهربان تر شده،
از روزی که تو را
در آغوش گرفت.
و من، زنی بیسپر،
که از تو آموختم
عشق،
گاهی پناه است
گاهی آتش
و گاهی… هر دو
با تو، زن شدم.
با تو، بلد شدم مهربان تر شوم
بلد شدم دل ببندم...
در خویش شکستم، به نجوایی خموش
لبخند به لب، نقش بر دیوار دوش
امید به خورشید، ولی شب به تن
در سایهی وهمی که شد بیخروش
سیراب نمودم گل پژمرده را
افسوس که خشکید زخم فراموش
بر دوش کشیدم تن مردهای
غافل که نماند از او هیچ هوش
ای مرگ،...
آرزو به گور
خواهم رفت، میدانم
اما
روزی
درختی سبز میشود
که تو
با گازِ اولین سیبش
پرواز خواهی کرد...
چگونه غذا از گلو پایین رود
وقتی
گذشتهی تلخِ سنگین را بالا میآوری؟
با هر قاشقی،
حفرهای در ذهن کَندی،
سر از سلولی دیگر درآوردی...
ای زندگی!
سر از دنیای تو درآوردم!
اقرار میکنم قاتل، من بودم
که با چاقوی «بودن»
به جانت اُفتادم
اقرار میکنم
که پنجره، که کبوتر،...
روزی که برای گرفتن کارت اهدای عضو اقدام کردم، روزی معمولی نبود. شاید برای دیگران تنها یک امضا، یک کارت کوچک، یک تصمیم ساده به نظر بیاید، اما برای من لحظهای بود که بیش از همیشه به زندگی، به مرگ، و به معنای بودن فکر کردم. همیشه از خودم میپرسیدم:...
تَهِ دالانِ بی قراری ها
واژه سمتِ جناس خَم میشد
در سراشیبِ باورِ بی مغز
از لباسِ مداد کَم می شد
گریه ها در مدارِ رسوایی
پایِ زِهدانِ چشم آویزان
نوبتِ زایمانِ پی در پی
زیر ساطورِ حضرتِ هَذیان
فالِ من قهوه ای ترین لحظه
توی فنجانِ چای لَم داده...