شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم...
می خواهمت ای مرگوقتی ندارمش...
بیا از کشتن هم دست برداریمما سال هاست که مرده ایمماهیان مرده هرگز نمیتوانند به آغوش دریا برگردند ...
زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هستمرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت...
لبخندت که مرا به مرگ می خوانَد ، کجاست ؟...
تولد زنده گیمرگنمی ترسی؟...
مرگ متضاد زندگی نیست، بلکه بخشی از آن است....
مارادونا هم که باشیم،میرویم...
هدف کل زندگی، مرگ است....
این مرگ استکه به جای مازندگی می کند.....
هرسال ما بدون آگاهی از سالگرد مرگ خود عبور میکنیم...
عاقبت میهمان یک نفریممرگ با طعم تلخ شیرینی...
دهانت بوی مرگ داردنگاهت همتفنگ لعنتی...
خداحافظی را بلد نیستمکنار تو تا مرگ می ایستم...
عذاب وجدان احتمالا دردناک ترین همنشین مرگ است....
هیچ چیز در این دنیا قطعی نیست، به جز مرگ و مالیات....
مرگِ زیبایی ستغرقِ در بوسه هایِ تو شدن️...
بد است مرگ، ولی بدتر از گمانِ تو نیست...
تا موقع مرگ، همه اش زندگی است....
زندگی بی تو اگر مرگ نباشد، زجر است...
مرگ بِه هست از دوا، خسته دل خراب را......
این مردن است که وحشتناک است، نه خود مرگ....
حتی مرگ هم دارای قلب است....
در هر وداع، تصویری از مرگ قرار دارد....
از مرگ نمیترسممن فقط نگرانم که درشلوغی آن دنیا مادرم راپیدانکنم.......
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیستمحبوب من چقدر جهان بی وجود بود...
من مرگ را دوست دارماما به دو شرطیا برای تو بمیرم یا با تو بمیرم......
هر روز خبر می رسد از رفتن یاریمن مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری...
بر جگرم سوز و گدازیست از آتش عشقعطشم از شربت مرگفروکش میشود...
جاݩِ همه را مرگ میگیردجاݩِ مرانبودݩِ تو...
همهی موجوداتِ زندهبعد از مرگشون فاسد میشن آدما قبل از مرگشون !...
زندگی...انارهای ترک خورده ای ستدر سینه ی مرگ...
از مرگ نمیترسم، من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم...
مرگ اینجا نجات دائمی است...
زاریِ ما در غمِ دل دید و شادیمرگ شدمردنِ دشمن ز تأثیرِ دعایِ ما مسنج...
خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزلتوی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل...
چشم انتظار حادثهای ناگهان مباشبا مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر...
ترسو قبل از مرگش بارها میمیرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را میچشد....
آن همه مرگارزش این زندگی را داشت؟!...
مرگ فردای قشنگی ست برای آن کهدر خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت...
دندان مرگ فرو رفت دراندامت عزرائیل چه غربالی می کند...
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموشاین چراغی است کز این خانه به آن خانه برند...
در غربت مرگ، بیم تنهایی نیستیاران عزیز آن طرف بیشترند...
خدا کند که نفهمیغمت چه با من کردکه مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو...
دست تو با گورکن انگار در یک کاسه بودنامهی مرگ مرا با خنده امضا میکنی......
بعد مرگم شعر هایم را بخوان تا بشنوی / سرگذشتم تلخ تر از درگذشتم بوده است...
مساله این نیست که از مرگ می ترسم. فقط دلم نمی خواهد موقع مردن در محل حاضر باشم!...
از قبیله چوبها دود بر خاستآنها به مرگ علامت می دادند...
دوستت دارمای که بودنتمرگ را به تاخیر می اندازد...️...