پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماه پیشانی!بدوزستاره های مرابه شالت، پیراهنت، دامنتو امضا بزن لبخندت راپای لب های این شعر!«آرمان پرناک»...
بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ...ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ...ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ......
خسته از زندگی، کاش خدا رحم کند...زود امضا بکند برگهٔ استعفأ را......
آدمها مدام در حال تغییرند! یک روز دنیایشان از عطر دوست داشتنت پر می شود روز دیگر تاریخ انقضای حضورت را امضا می کنند! تا چشم کار می کند دوره ی تاراج احساس است! به احساس خودت تکیه کن که هوا بد جور پس معرکه ست!...
دست تو با گورکن انگار در یک کاسه بودنامهی مرگ مرا با خنده امضا میکنی......
نگاهش کنیدگریلای گیسو بار منگره از قطار گلوله گشاده است.نیمی ماه و نیمی مادرگهواره بان باران و گل سرخ است هنوزاین خط شیر کواین هم نشان شوانمنقباله ی کردستان را در مجضر انار و کبوتر و زیتونامضا کرده ام!...
حقِ همه چیز مالِ توفقط بنویسامضا کنکه چشمهایت بعدِ من،کور شوند...منحسودترین آدمِ روى زمینم،حتى وقتى نداشته باشَمَت...