پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دریا خواب بود و ساحل غروب می خواند روز شد و غروب برد ساحل را فیروزه سمیعی...
ازبس که توخوبی و / خاطرتورومیخوام دلتنگی غروب / واسه تونمیخوام...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
آفتاب جذابیت اردیبهشتی ها هیچ وقت غروب نمی کند...
لبت قرمز دلت آبی چه تلفیقی شما داریغروب گرگ و میشی که به دریا انتها داری...
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشیدو چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید...
افق!به من بگوای افق!این غروب تا کجامردگانش را تشییع می کند...
من وغروب/روی یک خط ایستاده ایم/سبز شد برنج...
غروب چکیدهبر تن پاییزدور از......
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب چه اختلاف بزرگی کجا به برسیم...
غروب اسمان مرا به فکر مرگ می اندازدتا دیر نشده مرا باخود به پرواز در بیاور...