سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
درست کنار درختی ایستادم ک زیر سایه اش قول نرفتن داد.....
تو بخند...من قول میدهم...تمام جهان را برایت برقصانم...
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارمکه در آغوش خودم قول نرفتن میداد...
بیا بہ هم قول بدیم...تمام تو برای تمام من برای ️️️...
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد...
تو مگر قول ندادی همه عمر کنارم باشی؟رفتی و مصرع بعدی به درک واصل شد......
قول دادم به خودم،غصه تراشی نکنمفکر این را کهتو باشی و نباشی نکنم......
من یاد گرفتمآدما میرنحتی اگه هزار بارقول داده باشن که می مونن......
بہ قول خودت منو تو نداریم ڪہپس تموم تو واسہ خودِ خودم ...シ️️️...
مهم نیست شرایط چقدر سخت باشه آدمی که بخواد رو قولش باشه هیچوقت تنهات نمیزاره...
قول دادم به خودمغصه تراشی نکنمفکر این را که تو باشیو نباشی نکنم...!...
جایی نمیرمپای تو پای اون همه خاطره می مونم...
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !...
ما قول دادیممالِ هم باشیم...
او می رسد که باز هم عاشق کند مرااو قول داده است به قولش وفا کند...
بهت قول میدمکه فردا بیشتر از امروز عاشقت باشم...
اگه بگم خرابتم قول میدی تعمیرم کنی؟...