متن جغرافیا

حال چشم‌هایم خوب نیست
از این چهارسوی جغرافیا
آنجا که شکوفه‌های اجابت
پژمرده می‌شوند
و فریاد پروانه‌ها را
تنها اجل می‌شنود
چه دردناک است
جایی که آرزوها
به اسارت می‌روند
و اشک‌های نجابت
انعکاس تمام آینه‌هاست

پاییز
لباس نارنجی
احساس توست
تا جغرافیای آغوشت
حلول فصل برگ های زرین را
برایم تعبیر کند


مجید رفیع زاد

من...
جغرافیا را در رقص اندام تو فهمیده ام

سبز می پوشی، کویر لوت جنگل می شود
عاقبت جغرافیا را هم تو عاشق می کنی

جغرافیای کوچک من بازوانِ توست
ای کاش تنگ‌تر شود این سرزمین به من
‌

جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من

در هر جغرافیایے هستید
جهت ها تفاوتے ندارند!
دامنہ هاے دلتون️
بہ سمت خوشبختے
لحظہ هاتون پر از حضور خداوند