پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پنجه را قوچ ِ نمد تا حس کرد اسب با شیهه ی طوفان در رفتدر خزرخیزتَرین حالت ِ دشتکاسه ی صبر ِ دوتاری سر رفت...«آرمان پرناک»...
شهریور یعنی ؛ نهشهریور یک هزار و سیصد و -نمی گویم چند -یعنی باران یک دفعه ای بی چتریعنی بوی شالیزار نیم سوخته وهوا ی دم کرده خزر با ماسه های خیسیعنیبی وقفه دوستت_دارم بی امان زیبا !...
بعد تو چشم من صدها خزر گریستدنیا بدون تو جز یک شکنجه نیست...