متن عشق ممنوعه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق ممنوعه
یوسف گم گشته را دیگر تو کنعانی مخوان
با زلیخا همنفس گردیده مصری گشته است
گر چه من لیلی یک ایل فریبا بودم
سمت تو میکشدم عشق جنون آلودم
وادیِ پاکِ جنون لایق هر لیلا نیست
این منم آنکه به عشق تو فقط محدودم
گرچه تو اسوه ی عشقی من ازین شیدایی
رنگ ورویی به تو وعاشقی ات افزودم
همه احساس،منی مایه ی سرمستی من...
حیــــف باشــــد.
اگر قاتل دلخواه من آن چشم سیاه تو نباشد.
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.
در کنج خیالم ز لبش، بوسه چیدم.
خداوند گناهم را ببخش، توبه توبه.
با یه چشمک میبری، دین و ایمان مرا....
انتظارت چیست، مرا باز مسلمان دانی...
تصمیم گرفتم دوستت نداشته باشم
سپس در برابر این تصمیم بزرگ ترسیدم
قول دادم برنگردم و… برگشتم
از دلتنگی نمیرم و… مردم
قول دادم برای چشمهایت شعری نگویم و … گفتم
قول دادم ضعیف نباشم و… بودم
پس مرا جدی نگیر
هرچقدر عصبانی بودم
هرچقدر از کوره در رفتم
هرچقدر...
گناه از دل نه از دیده،
از آن چشم سیاه توست...
که اینگونه اسیر کوی تو گشتم...
عشقِ ممنوعه جگر را خون کند
آدمِ عاقل؛ خُل و مجنون کند
هر سخن را که زبانش قاصر است؛
چشمِ عاشق لاجرم بیرون کند!
شیما رحمانی