پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عشقِ ممنوعه جگر را خون کندآدمِ عاقل؛ خُل و مجنون کندهر سخن را که زبانش قاصر است؛چشمِ عاشق لاجرم بیرون کند!شیما رحمانی...
عشق ممنوعه در دلم نگاهت تا ابد می ماندپریسا عمادیان...
(سیب ممنوعه)سیب را،آدم و حوا گاز زدندسیب افتادو نیوتن پی به جاذبه بردولی هیچ کس ندانست،نه جاذبه اهمیتی داشت،نه بهشتراز آن،عشق ممنوعه ی سیب،به زمین بود(محبوبه شب)...
پاییز تب کردهاز گستاخی های دخترشاز آذری که حالا بی پروا پاتند کردهاز این عشق ممنوعهاز دلبستگی ته تغاری اش به آفتاب تنبل زمستانبی خود نیست کهآذر هرروز بیشتر یخ می زندمی خواهددل قندیل بسته ی پسر زمستان را ببردبیچاره آذر نمی داندایل و تبار فصل سردهمگی می بارند برای رویشبرای سرسبزیبرای بهاربرای اردیبهشت و عطر بهار نارنجشنه برگ ریزان خزانشاید هممی داند و خودش را زده به کوچه علی چپبه همان جایی کهگاهیهمه مان برای ...