سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
میدانی! او فقط یک مجروح بود.و من میان این همه علاقه ام برایش فقط یک طبیب دلسوز بودم!...
اندر دل من مها دل افروز توئییاران هستند لیک دلسوز توئی...
مادرت می گوید از من دور باشی؟خود بگو من به تو عاشق ترم یا مادرت دلسوز تر؟...
مردم شهرم از این جور زمانه خسته اندروز و شب در سایه ی سنگین درد آشفته انددر خیابان های شهرم می کشند آژیر دردمرد و زن، پیر و جوان دلواپس از این حجم دردکادر درمان از همیشه خسته تر، دلسوزترپیش خلق و خالق اما همچنان محبوب ترای خدا کاری بکن، این درد امانها را بریدمنجی عالم تویی، هرگز نگردم نا امید...
سومین روز سال می أیددلبری خوش جمال می أیدسومین روز ماه فروردینیادمانی درأن شب شیرینیک نگاری به سان ماه سفیدگشت ستاره ی من نومید٢٤ سال از أن شب أرامرفت و مرحم شده همه ألامدلبری نازوهمسری دلسوزگشته همدم لبش بود جانسوزباهزاران نازوعشوه کرده جادردلفوزی است این فوزی است این فوزی خوشگلمن تشکر کنم زتو جاناتاتوگرد همیشه شادوهم مانا...
تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنهاییمنو تو خوب میدونیم چرا این لحظه اینجاییمتمومش کن ، تمومش کنمن انقدر غرق من هستم ، که تو از خاطرم رفتیو تا این قاعده بر جاست ، من و تو هر دو بدبختیمتمومش کن ، تمومش کننه اینجا جای این دیوونه بازی نیستتمومش کن که قلب من دیگه هیچ جوری راضی نیستتمومش کن برو ، از دردم ، از شادی بمیرتمومش کن واسه من ژست غمخواری نگیرماها تا جایی که میشد به همدیگه بدی کردیمتمومش کن که ثابت شه تو از جنس منی یعنیم...
بجز سقف شونت کجا سر بذارمتو دلسوز من باش...به جایی رسیدمکه راهی ندارم تو دلسوز من باشچراغ کدوم شب ،تن سر پناه کدوم خونه ای توعزیز دل من هوادار بغض کدوم شونه ای تو......
مواظب خوبیهات باشروزگار دلسوز کسی نیستاز احساس تو چنان تصویری میسازدکه هیچ چراغیخانه دلت را روشن نمیکند......
روز هیاهوی دانش آموزان شاد … روز معلم های صبور و مهربان …روز ناظم های دلسوز و مدیرهای دوست داشتنی … مبارک باد...
دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش ......