پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نبضِ باران را گرفتمتا؛ بماند رازقی.شیما رحمانی...
من از میانِ تمامِ کتاب هاآن که شبیهِ تو بود برگزیدمو از دلِ تمام صفحاتآن که عطرِ دست های تو را داشت انتخاب کردمو از تمام صفحه هابرگی که به لطافت نگاهِ تو بود دیدمو از این برگخطی که طعم تو را داشت خواندماینک دوستت دارم …دوستت دارمو دوستت دارم را مُدام تکرار می کنمکه در تو خلاصه می شودای عصاره ی تمامِ شعرهای ناگفتهتو نیز لب به این تکرارِ رویا گونه بُگشاتا خدا به گلهای رازقیِ باغچه اش ب...