پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حالا که قرار هست یک غروب...یک نگاه...یک خاطره...یک داستانِ تکراری...یک حسِ مبهمِ همیشگی...یک برگ....یک پاییز...بشود دنیایِ یک آدم ؛پس اعتراف میکنم به اینکه...کاش روزی تو هم شاعر شوی...!ستاره ح...
خیلی قبل تر ها ؛وقتی آدم ها با هم آشنا می شدند؛همدیگر را شما خطاب میکردند...و بعد از مدتی برای هم می شدند تو ...!گاهی وقت ها که خوب فکر میکنم ،میبینم که...این روزها خیلی راحت تبدیل به تو می شوی!!!و شاید زودتر از آنچه فکرش را کنی تو بودنت میشِکَنَد... و غیر مستقیم تو بودنت را برایت معنی میکنند...ت و ... : ترک ِ وجودت ستاره ح...
میخواهم تمام بهانه ها را جمع کنم و همه ی آنها را یکجا سرِ تو خالی کنم...!بعد جوری اسمت را صدا کنم که تا به حالهیچکس صدایت نکرده باشد...یک جور خاص...جوری که تمام دغدغه هایت را از یاد ببری و همه ی حواست، پرتِ آهنگ صدای من شود...!می دانی...تمامِ بهانه ها ارزش این را دارند که بتوانم تو را مالِ خودم کنم...! ستاره ح...
گاهی وقت ها...همه ی دنیا را هم که به هم بزنی...باز هم همان آش و همان کاسه ی همیشگی نصیبت می شود...!گاهی وقت ها...هر چقدر هم که دوست داشته باشی ،باز هم کلمه ای به نام دل گرفتگی بیشتر از حس علاقه ات خودنمایی میکند...شاید ندانی اما،گاهی وقت ها...همین نمِ باران های گاه و بیگاه یاد و خاطره ها را بیشتر به یادت می آورد... حالا من تنها نشسته ام و رو انداز همیشگی اما کمی خاکی به روی پاهایم است...ویک فنجان چای به جای...
دیگر بعد از تو ،دیر و زود ندارَد....این ، مَنِ تو وجود ندارَد...!حالا...حتی اگر بدانی....از تو ، برایِ خودَم بُت ساخته ام... ،باز هم ایراد خواهی گرفت که ،چرا تو را شبیه به سنگ کرده ام ، برای خودم!!!..وَ...پرستیدن گُم می شود در ذهنت... ستاره ح...
قدَم که میزَنم....نفَس که می کِشم...یاد میگیرم که ، بودن را بَلَد شوَم....که ، نَبودَن را بَلَد نَشوَم...!این روزها ، نَبودَن را ، همه بَلَدند....بگذار ، من بودن را بَلَد باشم...! ستاره ح...
حال و روزِ قلبِ من در قلبِ تو گُم می شوَدسَمت و سویِ چَشمِ من ،هرجا...توَ هُم می شوَدجَمع کن هوش و حواسم را، بیا....آرامتَر....وَرنَه این ترسِ دِلَم ، از حرفِ... مَردُم می شوَد! ستاره ح...
فرسایِش یعنی...لذتِ هم آغوشی با کسی که ، حتی...یاد و خیالَش هم ،سهمِ تو نمی شوَد...!و همه یِ دلخوشی اَت پنهان می شود میانِاحساسِ آرامشت با او .... ستاره ح...
تو هر چقدر هم ، کَم باشی ،باز هم بایَد باشی...!من همیشه، همینجا...کِنارِ قولهایَت ، نِشَسته اَم ! ستاره - ح...
بیا بازی کنیم...مثل قبلا ها...من می دانم ، پایان چه می شود...!اما اگر هزار بارِ دیگر هم ،همینگونه تکرار شوی...،باز هم ، بودنَت را بازی می کنم...باز هم ،از تو ، دست نخواهم کشید... ستاره ح...
وقتی تو نیستی...........مَگر میشود چیزی نوشت راجع به وقت هایی که نیستی...!وقتی نیستی...یعنی نیستی...یعنی مَن کوتاه آمدم از خواستَنَت...!و راضیَم به داشتنِ این خیالِ لعنتیکه حتی از خودَت هم ، بیشتر حضور دارد!!! ستاره ح...
هنوز هم که هنوز هست...، رویایِ تو ، به دنبالِ من است...!اما نمیدانم چگونه است که دیگر ، شبانه هایم در تو تعریف نمی شوند!شاید احساسِ یکنواختی تمامِ تعریف های تنهایی ام را دربرگرفته!و... چقدر سخت است که منِ وجودت دیگر نخواهد که...کسی او را دوست بدارَد...!!! ستاره ح...
مهربانم...دلَت نخواهد...اما ،همان جایِ همیشگی مان نشسته ام و بی دلیل به تو فکر میکنم...همان جای همیشگیِ...و من... و خیالِ تو...!میدانم ، به من نمی آید...اما تو ،آنقدر برایم تاثیر پذیر هستی که حتی نشناختنت را هم برای خودم زیبا تعبیر میکنم!خدا را چه دیدی.......شاید پُشتِ تمام اتفاقهای زندگی ات ، مُعجزه ای از جنسِ من در شُرُفِ اتفاق است... ستاره ح...
حالا دیگر...نه تو میتوانی...، وَنه من می توانم...!کاش کسی ، این میان باشد که مردِ عمل باشد...!که بلَد باشد نبودنت را...که از حفظ شود نخواستَنَت را...باور کن...کههنوز هم نمیدانم ،با این همه آبِ از سَر گذشته ، چه کنم...! ستاره ح...
بعضی چیز ها تاوان دارد... بیچاره خیالت ...! این روزها دارد تاوانِ تمامِ بوسه هایِ نکرده اَت رابه من پس می دهد...!!!ستاره ح...
آدم هایِ زندگیِمان به کِنار...،اماگاهی وقت ها که خوب فکر می کنم...،بیشتر و بیشتر به این نتیجه می رسم که بیشترِ لحظه هایی که در این دنیا نفس می کِشیم سهمِ ما فقط نگاه کردن به چیزهاییست که دوستِشان داریمچه برسد به آنهایی که...آرزویِشان را داریم!!!ستاره ح...
تاوانِ احساسم رو میدم...با اینکه من میرم زِ یادِت...اما تو یادت باشه اینو ، من مهربونم با خیالِت...گرچه نمیدونم کجایی...می بخشمت ، عیبی ندارهشاید یه روزی روزگاری ، دنیا منو یادِت بیاره...ستاره ح...
این دنیا...دنیایِ آدم بُزرگ هاست...و مَن چقدر کوچَک هَستَم در این دُنیا...آنقدر کوچک... که مَحال استروزی پیدا شوَم...!!!«ستاره ح»...
قَلبَم که درد میگیرد...تازه به یاد می آورم حرف های دُکتُرها را...چرا قَبول ندارند که همه ی داروها بی تأثیر میشوند وقتی ت...و نیستی....«ستاره ح»...
گاهی آنقدر دلم هوایت را میکند...کهشک میکنمبه اینکه ،این دل ، مال من است یا تو . . .!!! ستاره ح...
کاش می شد که بدانی چقَدَر سخت گذشت...همه و تک تکِ احساسِ بدِ دور از تو....همه ی حسِ نگاهی که تَهِ معنایَش ،تو شدی عشق و یک حالِ بدِ دور از تو... ستاره ح...
دلم آرامشی میخواهد به وسعت دریادریایی از جنس تو...پراز امید و مهربانی...پر از صدای عشق تو که نوازشگر لحظه های من باشد...دلم سکوتی میخواهد از جنس چشمهایت...چشمهایی که همیشه من و تو را به هم ربط می دهد...دل است دیگر...به همین رویا بافی ها زنده است...حتی نبودنت را جور دیگری برای خودش معنی میکند...! ستاره ح...
مینوسم....مثل همیشه...بدون بهانه...میدانی...؟بدونِ بهانه ها، بیشتر به دل مینشینند...بدونِ بهانه ها، بهتر آبِ روی آتش می شوند...بدونِ بهانه ها، بهانه می مانند...!بهانه ی تمامِ چیزهایی که باید وجود داشته باشند،اما ندارند!«ستاره ح»...
گاهی وقت ها صدایَت میزنم و تو نیستی...گاهی وقت ها، هستی اما انگار نیستی...گاهی وقت ها ، با تمامِ بودنَت ،کوتاه می آیم از خواستنَت...کوتاه می آیم از داشتنَت...میدانی؟!گاهی وقت ها نباید جور شود همه چیز...!انگار که دُرُست نشدن، همان دُرُست شدن است، امااز جِنسِ نَداشتَنَت...«ستاره ح»...