سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زیبایی ماه علت تفسیر تو باشدبر لوح ضمیرم همه تصویر تو باشدبا تیر نگاهت زدی آتش به دلم رفتاین قلعه ی ممنوعه به تسخیر تو باشدای ژاله صفت در دل ابری شده پنهانباران که شوی سینه به تقطیر تو باشدسیلاب شدی خشک و تر قلب مرا بردافسوس که این برکه به تبخیر تو باشدشیدایم و در هجر تو افسرده و حیرانعاشق شده دل بسته به زنجیر تو باشدتا کی به تمنای رسیدن به تو ای عشقاین گوش خیابان همه شب گیر تو باشد...
اگر دره بودم ژرفدر رودخانه ام پنهان می کردمتدریا اگر بودم سمت گردابم می بردمتاگر سیلاب بودم در تو می ریختمجاده اگر بودم زیر سنگینی ات می آرمیدم.اگر انگور بودم اگر شرابتمام شب سرمستت می کردمگندم رسیده اگر بودم می پوشاندمت از طلازنبور ماه فروردین بودم اگرقلبت را به غنیمت می گرفتم .-آن پریه-برگردان شعر آسیه حیدری...
سنگ بزرگی شده امکه نه از سیلاب تکان میخوردو نه از نوازش نسیم نرم میشودکجای این رودخانه خروشانآفتاب چهره ام را میسوزاندیا اینکه سرمای زمستانتنم را میشکندبعد از توکدامین اتفاق مراتکان خواهد دادتا بفهممآیا هنوز زنده ام؟...
عصیان واژه هاسیلاب واگویه های تاریکخفته اندیشه های سالیان دورکمند انداز ونابینادر بند دهشت می کنندرویاهای رها راکابوس هر شب می شوند...
کاش میدونستی این مردم چقدر بی پناهندتا کمی منصف تر میباریدی...آهسته ببار باران!اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیستکه یا غرق سیلاب می شویمیا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد......