پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل شکستی و شبی یک نفر از جنس خودت خنده ای تلخ به چشمان تَرَت خواهد کرد...
حال_خراب_حضرت_پاییز_مال_منای عشق! ، آیه آیه ی قرآن به نامِ توآغازِ آفرینشِ انسان به نامِ توحالِ خرابِ حضرتِ پاییز، مالِ منشأنِ نزولِ سوره ی باران به نامِ توگاهی بهار و گاه خزان، فصلِ شاعریستاین را بزن به نامِ دلم، آن به نامِ توتنها نه من به « مهرِ » تو، « آذر » به جان شدمدلتنگیِ دقایقِ « آبان » به نامِ توای کاش لایقت بشود بیت بیتِ شعر!محبوبِ من! ، تمامیِ دیوان به نامِ تو......
اجازه هست بگویم پس از تو حالم را؟؟شبیهِ حالِ درختی که در زمستان است...
من دوست دارم تا ابد با تو بمانمبا هر که می بینم کنارم فرق داری...
دلگیرم از آنکس که باید باشد و نیستقم را تصور کن که سوهانی ندارداصلا چه حالی می شوی وقتی ببینی_مازندران، یک روزِ بارانی ندارد؟من کیستم دور از تو؟ اسمی بی مُسمّاآن عیدِ قربانم که قربانی ندارد...
در مسیر تو اگر چه هر بلایی دلکَش استیک نفس مهلت بده؛ این درد اسمش آتش است...
اشکِ ما را در نیاور، همزبانی پیشکشخرمن ما را نسوزان، مهربانی پیشکشدست در دستِ رقیبان تیر بر قلبم نزندر میانِ معرکه پادرمیانی پیشکشدزدِ ایمانِ دلِ چون بید لرزانم نباشاز من و عهدی که بستی پاسبانی پیشکشعاملِ دیوانگی های منِ مجنون نباشمهربانی کردنت با این روانی پیشکشکم بزن زخمِ زبان بر پیکرِ دلداده اتبوسه های آتشین و ارغوانی پیشکشبی تفاوت از کنارِ ناله هایم رد نشوگفتن از دیدارهای ناگهانی پیشکشاز چه در لفافه بنویسد ...
شب به شب ، ماه مبارک، تلخ و شیرین میزنمزُلبیا و زود بیا را پاک قاطی کرده ام...
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....