پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بنویس قلمبنویس قلم! فرصت خاموشی نیستامروز تورا وقت فراموشی نیستچون تیغ بزن ریشه ی بد خیمی رابنویس دگر موسم سرپوشی نیستدیدیم فروپاشی خود را یک عمرامید به ذره های همجوشی نیستهرچند مدارمان به حسرت طی شدماندیم غریبانه که آغوشی نیستبی عشق به دام عقلِ شیرین ماندیمجز درد به کام تلخمان نوشی نیست◇◇◇ علی معصومی...
می دانی، من خواب را دوست دارمهرگاه که بیدارمزندگی ام تمایل عجیبی به فروپاشی دارد...
چه برای وسعت و چه برای فروپاشی امپراطوری قلبم ، تنها یک واژه کافیست... تو... ...
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآیندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر ...تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد. برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همانجور میماند. نمیتوانیم تغییرش بدهیم !به نظر میرسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره میکند. به نظر میرسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آ...
آدم هایِ بی تفاوت ، همیشه ، بی تفاوت نبوده اند !روزی ، جایی ، برایِ کسی ، تمامِ احساسشان را گذاشته اند و ندیده ،حرف هایشان را زده اند و نشنیده ،آنقدر که به مرزِ بی حسیِ مطلق رسیده اندجایی که حتی خودشان را یادشان نیست ،جایی که دیگر ، حرفی برایِ گفتن ندارند !بی توجهی ، آدم ها را بی توجه می کند ،حتی به خودشان !و این یعنی یک فرو پاشیِ مزمن ،یعنی ؛ یک مرگِ تدریجی ... ....