متن مه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مه
با مثنوی چشمانت
شعرهایم آغاز نمیشوند
بلکه از پلکهای تو
به جهانهای موازی میلغزند،
جایی که واژهها
با بالهای شیشهای
در مهِ نگاهت پرواز میکنند.
در هر بیت،
انعکاس یک کهکشان است
که از مردمکهایت به خوابهای من نفوذ میکند.
_در مهِ بیجهت_
خستهام...
نه از راه،
از ندانستنِ مقصد.
قدمهایم
بیصدا
روی خاکِ بیخاطره میافتند،
و باد،
پرسشهایم را
با خودش میبرد
بیآنکه جوابی بیاورد.
سردرگمم...
مثل آینهای
که تصویرِ خودش را
فراموش کرده.
روزها
از کنارم عبور میکنند
بیسلام،
شبها
در گوشم زمزمه میکنند:
"کجایی؟"
و من
حتی...
پنجه ی خونینِ کارنیکس
بر دیوارِ تارِ هادریان ...
دیگر از لای انگشتان
نمی بیند مِه
فانوسش را
به نوشته نزدیکتر می کند:
- سپرهای کوفته بر زمین
روزی بلند خواهند شد -
«آرمان پرناک»