متن فانوس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فانوس
در نبود تو
نجوای عشقت
همیشه از خانه ی احساسم
شنیده می شود
ای دلیل تپش های قلبم
بیا با فانوس چشم هایت
شعله بر جانم بزن
و چون ساحلی بی قرار
آغوش باز کن
تا که یک عمر برایت
دریا شوم
مجید رفیع زاد
هم برق خانه رفته است
هم برقِ آسمان
دیوارِ شب را ادامه می دهم
شاید دستم
شمعی یا ستاره ای
فانوسی یا ماهی
ببیند
«آرمان پرناک»
از کدام کفش حرف میزنی؟ /
کفش هایم را جاده ها برده اند /
از کدام قدم حرف میزنی؟ /
قدم هایم را برف ها برده اند /
من، /
تمامِ خود را گشته ام /
و جز یک فانوسِ سخنگو /
چیزی نیافته ام ... /
«آرمان پرناک»
من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبار
شک «به فانوسم نکن» تا کورسویم می رود
«آرمان پرناک»
پنجه ی خونینِ کارنیکس
بر دیوارِ تارِ هادریان ...
دیگر از لای انگشتان
نمی بیند مِه
فانوسش را
به نوشته نزدیکتر می کند:
- سپرهای کوفته بر زمین
روزی بلند خواهند شد -
«آرمان پرناک»
مارا زِ دوریت جگر سوز می کشد.. .
شامیست در دُرون فراقِ روز می کشد
فانوس به ساحل در انتظارِ کی نشست
کشتی شکسته را به سویِ نور می کشد
میرزا آرش خزاعی
مانندِ سپیده پاک و زیبا شده ای💛
پر شور ترین حرفِ لبِ ما شده ای💜
خورشیدِ من از چشم تو بیرون آید🌝
فانوسِ من و دیده ی دریا شده ای🌬
خدایا ؛
به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ خیس زیر باران
برای آخرین کوچ زمستان
به فانوسِ میان ظلمت شب
در مسیر خواب...
مرا هم مثل باران ، با طراوت کن...
ﻣﺮﺍ هم مثل فانوس ، روشنایی بخش...
خدایا ؛
چون اقاقی های سرگردانِ پائیزان ،
مرا بی تاب خود گردان...
خدایا...
فانوس روشن
تو شب سیاه
بر روی دیوار
داره می خونه!
چشمان فانوس را
آب گرفته
دریا کشتی ات کجاست