شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
شک گربه ایستکه از هر دیوار بلندی بالا می روداینکه می آیی...اینکه نمی آیی...هر لحظه از من بالا می رودحالادر انتطار توپنجره ی نیمه بازی هستمکه موریانه هاتا مغز استخوانم را خورده اند✍خدیجه صفالومنزه ( #عاتکه )...
️این خانهموریانه نداشتیادِ توبه جانٓ ش انداخت!...
چون موریانه، بیشۀ ما را ز ریشه خوردکاری که کرد تفرقه با ما، تبر نکرد...
موریانه نه! این کابوس تبر استکه درختمان را ذره ذره می خورد...
رخش،گاری کشی می کندرستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشدسهراب ،ته جوب به خود می پیچیدگردآفرید،از خانه زده بیرونمردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنندابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازدوای ...موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!...
تو رفته ای و من هر روز / به موریانه هایی فکر می کنم که آهسته و آرام گوشه های خیال ام را می جوند! تا بی *خیال* نشده ام / برگرد......