پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کی میتونه مثل تو اینجوری به دلم بشینهتیکه تیکه های قلبمو کنار هم بچینهساکت و مغروری اما مهربون، دورت بگردمآخه کی مثل تو میشه عشقِ منحصر به فردمامون امون از اون رنگ چشات ،مثل لالایی زنگ صداتمنو خواب میکنه ،آخ دلو آب میکنه یه نگات امون امون از اون دلبریات ،سلیقمون به هم خیلی میادنازِتو میخرم ، جز تو هیشکی به من نمیاد ..._برشی از ترانه...
چه کنم؟بی درد و بلای تو دوا را چه کنمناز تو و دلبری بلا را چه کنموقتیکه جهان به عشق تو می گرددحال خوش لحظه دعا را چه کنمگیرم که فراموش تو شد خاطره ایشیدائی جان مبتلا را چه کنمبیمار تو بودنم مگر کافی نیست!بی قند لبت حرف شفا را چه کنمآبادی من خرابی از شوق تو بودآوار توام صحن و سرا را چه کنمتا پا به سر شانه ی من نگداریتاوان امانت خدا را چه کنم دربند تو بهتر از هزار ازادی استاز شهر تو این همه صفا را چه کنم...
ای ناز تو تا نیمه ی پاییز رسیده!...
روی شانه ی باورعمری گذشت و یاد تو در سر نهاده ایمدر جان خسته عشق تو دلبر نهاده ایمگفتی به غمزه ای غم دل می بری ولیدر کنج سینه غصه ی دیگر نهاده ایمگاهی بهانه کرده تو را در خیال خودگاهی به روی شانه ی باور نهاده ایممهر تو را به کوچه ی شهر ترانه هاشوق تو را به بال کبوتر نهاده ایمناز تو را به دیده ی منت کشیده ایمعطر تو را به غنچه ی نوبر نهاده ایمای یادگار سلسله ی دودمان عشقچشمان خود به روزنه ی در نهاده ایمروزی بیا که وعده ی ی...
هر لبت نیمه ی سیبی ست جدا افتادهبا لبم طعم لب سرخ تو چیدن داردغزل تازه ی من از تن سبزت جوشیدغزلم از لب سرخ تو شنیدن داردهمه ی سوژه ی نقاشی دنیا هیچ استتو تمام من و ناز تو کشیدن داردراه سخت است و سفر دور و دراز است امادلخوش از آخر راهم که رسیدن دارد...
این همه نازِ تواِنگار مرا درمان استچه نیازی به طبیب است!تورا می خواهم...
از برای ناز تو بازار غرق مشتریستجان من بیرون نیایی که تورُّم می شود...
چه کرده ای تو با دلمکه ناز تو نیاز ماست....