متن عشقبازی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشقبازی
دستِ رد بر سینه یِ عشقش! زدم
تا که بداند؛ عشقبازی، بازیِ تَن نیست
تا جانَش نخواند.
شیما رحمانی
بازهم امشب با نگاهت عشق بازی میکنم
خاطراتت را دوباره صحنه سازی میکنم
چنان ویرانم از عشق تو ای مه روی زیبایم
که با دستانت به خیالم دست درازی میکنم
دو چشمت کرده حیرانم که مثل بچه آهویی
به یاد چشمانت هر شب دل نوازی میکنم
صدایم کن نگاهم کن...
باز امشب با نگاهت عشق بازی میکنم
خاطراتت را دوباره صحنه سازی میکنم
چنان ویرانم از عشق تو ای مه روی زیبایم
که دستانت به خیالم دست درازی میکند
دو چشمت کرده حیرانم که همچون بره آهویی
یاد چشمان تو هر شب دل نوازی میکند
چه خوب بود می آمدی
تا چهره ی رنگ پریده ی شعرهایم را می دیدی
که چگونه بدون نور نگاهت به کما رفته اند
و چگونه واژه ها
در گرداب غم گرفتار شده اند
چه خوب بود می آمدی
دست هایم با قلم آشتی می کردند
و حاصل عشقبازی شان...