پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دست ها، پاهایم راپاها، دست هایم را...چشم بستهزیرِ ساعت دیواریبه تکه هایمبه بال در آوردنبه بیرون از پنجره فکر می کنمدست روی هر چه گذاشتمپا روی هر چه گذاشتمچشم روی هر چه گذاشتممین بود و مین بود و مین ...می ترسمبچینم تکه های این پازل راو دوبارهجای قلبم خالی بماندمی ترسم دوباره نفس بکشمو چیزی ناگهان منفجر شودمی ترسم این شعرِ طولانیبه دستِ ...«آرمان پرناک»...
زندگی پازلی بیش نیست…گذاشتن تکه ای ب اشتباه پازل را دگرگون می کند..با دقت پازل های زندگی را ب هم وصل کنیم..المیراپناهی درین کبود دانش اندوخته ی روانشناسی...
مهربونی ای عشق نازنینی ای عشقآخرین تیکه ی این جورچینی ای عشق برشی از ترانه...
قطعه ای از پازل سرخ دل من،/ پیش دشت سبز چشمانت،/ جا مانده است؛/ آمدی و بردی با خود،/ نیمی از وجود مرا؛/ نیمه ی من،/ جدا از من،/ چرا مانده است؟/ باز آی و تکمیل کن،/ دفتر وجودم را؛/ طرحی از من به جاست؛/ مابقی،/ رها مانده است!زهرا حکیمی بافقی (کتاب صدای پای احساس)...
پراکنده شده، اجزای قلبِ من/دمادم؛ هر کجا؛ دامن به دامن/میانِ تکّه های قلبِ چون پازل/تویی زیباترین احساسِ سرخِ دل/و با «تو»، جمع می گردد/بسی دلگرم می گردد/پریشان حالیِ موجِ دلی، پُردرد/پُر از رگبارِ بغضی، سرد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
من همون پازلی ام کہ دوس دارم با دستای تو تکمیل بشہ️️️...
مرا در آغوشت بگیرآغوشت مانند تکهٔ آخر پازلمرا کامل میکند ...!️️️...
من تکه ای از پازل خداوندمبی هدف آفریده نشده ام کهبی هدف زندگی کنممی دانم آفریدگاری دارم که همیشه بودههمیشه هسترهایم نمی کندو تنهایم نمی گذارد…...
عزیزترین آدمها مثل پازلن !!اگه نباشن . . .نه جاشون پر میشه !!نه چیزی جاشونو می گیره !!️️️...
یه آذر ماهیمثل یه تیکه پازل می مونه،اگه نباشه...جاشو هیچکی نمی تونه پر کنه....
تو مثل پازلی برام رفیقنباشی نه کسی جاتو میگیرهنه جات پر میشه...!...
من و تو مثل پازلیم که خداواسه هم آفریدمون...