پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می تکاند در بادپیراهن گلدارش رابی بهار...
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایمچراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم...
پیراهنمبوی تورا میدهدازبس که خیالت راشبهادرآغوش دارم....
قطار رفت،و این ریل سالهاست..پیراهن به آتش می کشد....
رشکم از پیراهن آیدکه در آغوش تو خسبد......
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنشجان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش...