سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
نزدیک رقیبانی و می بوسمت از دور ......
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی...
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفندسعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد...
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدابه هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد......
آغاز سال نو، من و داغ فراق توعید است یا عزاست؟ چه می خواستم چه شد ...
شهر را گشتم که مانند تو راپیدا کنم!!هیچ کس حتی شبیهت نیستفوق العاده ای......
زخم تبرت مانده ولی جای شکایتشادم که نگه داشته ام از تو نشانه...
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟گفتم آری می توانم ... بشنو و باور مکن !...
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توستخوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود...
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدماین روزها به تلخزبانی زبانزدم...
تو را با دیگری میبینم و با گریه می پرسماز این دیگرنوازیها خدایا چیست مقصودش؟...
هر که جز من بود از دیدارمان مأیوس بودهمتم را رود اگر مى داشت اقیانوس بود...
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویتبگذار حسادت بکند شانه شانه...
خنده ی خشکی به لب دارم ولی بارانی امظاهری آرام دارد باطن طوفانی ام...
زبان حال دلم را کسی نمیفهمدکتیبه های ترک خورده خواندش سخت است...