شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نام منبر لبان توکانون زلزله ی عشق استصدایم که میکنیجهانم می لرزد...
دستهایم را گرفتی و من فهمیدم، چه گونه میشود جهانی را در دست داشت!...
و اما دست هایت!معجزه ای که انگار خدامابین انگشت هایشبهشت را پنهان کرده... :))...
به گمانم عشق دیگر کافی نیست باید برایت بمیرم...
تنهادر قاب چشمان توستکهعکس مناز ته دللبخند می زند....
تنها پیغمبری که به آن ایمان دارمچشمان توستبدون کتاب معجزه آوردن کار هرکسی نیست...
دوستت دارم و گلدان شانه هایت را هر روز با بوسه هایم سیراب می کنم...
تو تمنای عشق در قافیه های منیتو امید هر نفس در ثانیه های منی...
پاییز باشد، پیش من باشی، خودش عیدست!این فصل بر صدها بهار بی تو می ارزد...!...
هر چه دست می کشمپاک نمی شودماه دلماین آهِ نشسته بر قلبِ شیشه ای...(آرمان پرناک)...
از دور می بوسمت بوسه های از راه دور طعم دیگری دارند!...
دوست داشتنت ،باران بهار است جانم را سبز می کند...
تمام تو در حالای من مستتر استاین قدر که پنهانی دوستت دارم...
ساعت دل را عزیزم عاشقانه کوک کنتا طلوع عاشقی چیزی نمانده عشق من...
ای یار همسفر توأم تا جان به تن دارم...
سپند میگذارم و دود میکنم مبادا کسی عشقت رااز شاخه های این بهار بچیند....
تو،برای من عشق که نهچیزی فراتر از عشقی.....
عشقیعنیدر میان غصه های زندگییک نفرباشد که آرامت کند......
مناز آغوش توبارها به بهشت رفته ام...
یک حبه بخند تا تمام من در تو حل شود...
محبوب من، زیباترین آینه چشمهای شما بودزمانی که خودم را در آن می دیدم!...
در تمام جان من جا کرده ایای تمامتآیه ی تکرار دل......
کولاک میکند زیبای من تبسم توفقط برای من بخند......
صبح ها را دوست دارمبه شرطی که چشمانم هنگامِ باز شدن تو را در آغوش بگیرند...
گفتی بلند بخوان مرا از قاعده نگاهت خواندم عشق را...
شهد چشمانت چه شیرین میڪند ڪام مرا ......
کاش حنجره امگوشواره ی تو بودتا هر لحظه در گوش تو زمزمه میکردم؛دوستت دارم!...
جهان مناز دستان تو شروع شد،و درستدر انتهای چشمان سیاهت به پایان رسید......
عاشقتم، عاشقتم مثل عطره دعا مثل رنگ خدا مثل من، که نفس به نفس با توام همه جا...
حالا که هیشکی به جز تو به چِشِ من نمیادهمه میگن که چقدر دوتاییمون به هم میایم...
تا زمانی که تو هستی غم عالم هیچ است...
از تو حرکت از من دوست داشتن...برکت از این زیباتر!؟...
چشمانت نور می پاشد در شهر دلعشق طلوع می کند...
هر چه بیشتر می بینمتاحتیاجم به دیدنت بیشتر می شود!...
معجزه یعنی..!دست های گرمتو،گِره شودمیانِشب های سردمن......
سرم که به شانه ات برسد تمام است همه دردها،همه اشک ها...
بهار هم که بیاید عطر نفس هایت چیز دیگری ست!...
خبرت هست شدی صاحب هر بند دلم...
میانِ همه عاشقانه ها وصل است میانِ منو تو چرا فصل است؟...
عشق یعنی از تمامِ دنیا همین بودنِ تومرا بس است.....
شب فقطان جا که در میانتاریکی،گره بخورد نگاهمبه برق چشمانت!...
دست های تو مرا آرامم کرد.دست های تو دنیای مرا رنگین کرد....
تو صاحب زیباترین قلب جهانیایکاش تا هستم کنار من بمانی...
گرچه پاییز استاما چیزی جز بهار دوست داشتنتدر جان من نیست...
کجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آن جا ؟...
بخند که جوانه کنم،ریشه بدهم،سبز شوم!...
عطر آغوشترازِ نفسهایَموچشمهایتشروعِ عاشقانه هایم....
توخوب ترین اتفاق ممکنیوقتی که اول صبحدر یادم می افتی......
صبح همخواب می ماند ..!وقتی که من ؛برای دوست داشتن توسحرخیز می شوم ......
نور چشمانم مقصد حرف هایم ماه بدخشان کجایی؟...