جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
کاش من آینه اتاقت بودم تا هر از گاهیم که شده بهم زل میزدی و من ذوق مرگه اون نگاهت میشدم...
دیروز، غرورش همه جا ورد زبان بودحالا جلوی آینه، هم قدّ خودش نیست......
مثلِ سالهای برفی میماند/ روزهای امروز / از زانوان /بالاتر رفته/ سالِ برفیِ سیاه/ حالا/نشسته ام/ خاطره های یخ زده را می شُمارم/ چیزی بیادم نمی آید/ تاریخ را فراموشی گرفته/نیستی/ پشتِ سر هم/ نشسته/ به آینه نگاه میکند......
روزی کهدلت برایم تنگ شدروبروی آینه بایستوَایستاده برای غرورت کف بزن ....
دردهایمزبانم را جویده انددر اندوهِ دستهایمپاهایمفرو ریخته انداز برابر آینه عبور میکنمچقدر پلاسیده استگربه ی ملوس ِرویاهایم!...
درون آینه ی رو به رو چه میبینیتو ترجمان جهانی بگو چه میبینیتویی برابر تو چشم در برابر چشمدر آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی......
درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست...
نشانی دکترم را به شما میدهم.ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قدِ بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود، رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت.میدانی آن جراح که هر روز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش « کتاب» است....
زندگی همانند آینه است اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد میگوید ......
آن ها که تنها زندگی نکرده اندنمی فهمندکه سکوتچگونه آدم را می ترساندچگونه آدم با خودش حرف می زندنمی فهمند که آدمچگونه به سمت آینه ها می دوددر آرزوی دیدن یک همدم...
یک آینه مشتی سیب و اناراگر باران بیاد کمی بهتر استآن وقتاز لابه لای دود سیگاربرایت شکلک در می آورمو انار دانه می کنمسیب هم بماندبرای بعد...
نیازمند لبت جان بوسه خواه من استنگاه کن به نیازی که در نگاه من استز دیده پرتو عشق ار برون زند چه کنمدلی چو آینه دارم همین گناه من است...
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من استاز کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من استاز آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من استاز آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من استاز مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من استاز پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراستازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خداروز پرستار و بهورز مبارک باد...
خود را در آینهبه نیابت ز من ببوس...
اسکار آب کردن قند تو دل تعلق میگیره به اون لحظه که:تو قاب آینه تو باشیو اون:) ️️️...
عشق را باید با تمام گستردگیاش پذیرفت ...تنها در جسم نمیتوان پیدایش کرد ، بلکه در جسم و روح و هوا ، در آینه ، در خواب ، در نفسکشیدنها ، انگار به ریه میرود و آدم مدام احساس میکند که دارد بزرگ میشود ......
کاش چون آینه روشن میشددلم از نقش تو و خندهی تو ......
آمدیخاطره ها را ورق زدیآینهاشک می ریزد...
هر زنی برای لبخند زدن در آینه باید مردی را داشته باشد که با شانهی انگشتهایش، گره دلتنگی موهای بلند زنرا باز کند و بگوید که هرجور که باشی، زیبایی......
شکست آینه و شمعدان ترک برداشتخبر چه بود که نصف جهان ترک برداشتخبر رسید به تالار کاخ هشت بهشتغرور آینهها ناگهان ترک برداشتخبر شبانه به بازار قیصریه رسیدشکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشتخبر رسید هراسان به گوش مسجد شاهصلات ظهر صدای اذان ترک برداشتخبر چه بود که بغض غلیظ قلیانهاشکست و خنده شاه جوان ترک برداشتخبر دروغ نبود و درست بود و درشتچنان که آینه آسمان ترک برداشت:سی و سه پل وسط خاکها و ...
من که از خود بیزارم!تو چرا آینه به دستروبرو ایستاده ای؟...
هر زنی...برای لبخند زدن درآینهباید مردی را داشته باشد که: با شانه انگشت هایشگره دلتنگی موهای بلند زن را باز کندو بگوید: هرجور که باشی،زیبایی️...
چنان چشمانش به چشمان من شباهت داشت که ما در آینه یکدیگر را گم می کردیم...
آینه ی منی/باتو نفس میکشم/تو شکسته شوی/من نیز فرو می ریزم...
آینه به فریاد آمد از نقش قامت تنهای من ...!...
زندگی مانند یک آینه استهنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد...
ما با تو اومدیم که آخرش برات بمیریمفقط تویی امیر و ما فدایی امیریمما اومدیم و دست خالی از درت نمیریمباید تقاص خون اکبر و بگیریممن دختر شاه خیبر شکنممن آینه زهرا و حسنماون کس که برا تو میمیره منماذن بده که خقمو بگیرماشاره کن خودم برات می میرم...
در وجودمنهزاران زن زندگی میکندیکی شعرمیگویدیکی روزنامه میخواند یکی غذا میپزدیکی موهایش را میبافاما زنی هست که دیگربه آینه نگاه نمیکنداوبازمانده ی هجوم ندیدن هاست...
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیستدل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیادو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!...