پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوششرمز تمام انگار نه انگارها بودوقتی مرا در آغوش می کشیدنه هیچ ترسینه هیچ اندوهینه هیچ دلهره ایاسم من را یادشان نمی آمدآریانگار نه انگارهمین دیروز بودکه محکم من را بغل کرده بودند. مهدیه باریکانی...
تاب می خوری بر هلالِ بی تابیوقتیبه دست بوسِ مرگ می روم،ای کاش می آمدیوقتی که دیروزوقتی که هنوز....
از دیروزی که گذشت و فردایی که می آیدمرا یک دوست داشتن کافی است ...مرا یک آغوش مرایک بوسه مرا یک گریه مرایک لبخند مرا یک رویا مرا یک نامهنامه ای با مضمون عشق گل سرخی میان دفترتمبری از سلحشوری یک عاشقشادی !مرا یک دلخوشیمرا یک عاشقانهمرا یک توشه مرا یک ترانهمرا یک جادهپیچ وتابی بی پایانمسیری بی توقفویک وجب خاک برای آرمیدن......
دیروز و فردا با هم دست به یکی کرده اند ؛ دیروز با خاطراتش مرا فریب داد و فردا با وعده هایش مرا خواب کرد ...وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود !...
من خاطرم...از دیروزها هست و همین امروزاز فردا و فرداها تو یاد هست؟!...
دیروز را فراموش کن ، چون او هم با تو همین کار را کرده...به خاطر فردای نیامده هم نگران نباش، شاید نیاید...چشم هایت را باز کن و هدیه ی باارزشِ "امروز" را ببینلبخند بزن به روزگاری که از نو شروع شده ...صبح یادآور زیبایی هاست ، یادآور زندگی نو ، شروعی نو ، نگاهی نو و امیدی نو ......
در بهار شکوفه ها راگل گل برای روز مبادای خودمدر قلک انداختمقلک را در سوز سرد قلبمدر کرونا شکستمشکوفه ها یخ زدندای وای بر منروز مبادا همان دیروز بود...
آدما نیاز دارن یه دوره هاییتنهایی رو توی زندگیشون تجربه کنناما بهتر می شه اگه به اینم فکر کنن کهیه روزی قراره این دوره ها تموم بشن...
دیروز، همه مشکلات من خیلی دور به نظر می رسیدند. امروز به نظر می رسد که انگار همه آنها اینجا هستند که بمانند. اوه، من به دیروز اعتقاد دارم....
دیروز، شب گذشته تمام شد. امروز، روزی کاملا نو است....
در باقی عمرم ، دو روز وجود دارد که هرگز دوباره مرا آزار نخواهد داد :اولینِ آن دیروز است ؛ با تمام اشتباهات، اشکها ، خطاها و شکستها ... دیروز در ورای کنترل من است و برای همیشه گذشته است !روزِ دیگر فردا است ؛ با دامها و تهدیدهایش، با خطرها و رازهایش ... تا طلوع دوباره خورشید، زندگیام را در گرو فردا نمیگذارم ، چرا که هنوز زاده نشده است !...
دیروز، غرورش همه جا ورد زبان بودحالا جلوی آینه، هم قدّ خودش نیست......
بین هزاران دیروز و میلیونها فردا ، فقط یک امروز وجود دارد ، امروز را از دست نده ......
دیروزمی خندیدمامروزممیخندمفردا همخواهمخندیدفقط به این خاطر که زندگی کوتاهتر از آنیستکه بخواهمبرای چیزی گریه کنم.......
چیزی که تا دیروزواسم خیلی اهمیت داشت...امروز حتی به چشمم نمیاد...هر چیزی به وقتشواسم خوب و دوستداشتنیه.......
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروزوز آنچه مینامند فردا، ناامیدم...
دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد...
یک صبح از خواب بلند می شویمی بینیهنوز دیروز استهنوز قلبت تند می زندتو دیگربه خانه بر نخواهی گشت×...
کسی چه می داندامروز آرزوی کدام دیروز است؟!و فردا در پس کدام کوچهتو را خواهم دید...
هرگز اجازه ندهید دیروز وقت امروز شما را بگیرد...
توهمون کسی هستی که دیروز عاشقش بودمو همون کسی که فردا هم عاشقت میمونم...
دوستم داری می دانمباز دوست دارم که بپرسم گاهی...دوست دارم که بدانم امروز مثل دیروز مر امی خواهی؟...
این تن خسته است! از نیمه رفتن ها...از نیمه ماندن ها...یا بمان و امید فردایم باش یا دیروز را برگردان و برو...
تنها کسی که باید سعی کنید از او بهتر باشید دیروز خودتان است......