متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
خبرت هست بندبندِ دلم را شده بندت
ارس آرامی
گریزانم ز چشمانت که دوصد روسیه دارد
تو نگو چشم که گویی پهبادِ نقطه زن است!!
ارس آرامی
آن قدَر با ذوق و حلاوت گفتم (دوستت دارم)
که شاید بگوید (همچنین) مثل بز نگاهم کرد
ارس آرامی
دستانت را می خواهم، برای به دوش کشیدن قلبم.
ارس آرامی
جانا، بر طلوع صبح چشمانت سلام
ارس آرامی
ما که رقصیدیم به هر سازی زدی ای روزگار
دل به تو بستیم و آخر، دل شکستی روزگار
خوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشت
کی روا باشد جوابم با بدی ای روزگار
فارغ التحصیل دانشگاهِ درد و غصه ام
بهر شاگردت عجب سنگ تمامی روزگار
گر برای دیگران...
(همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت)
آنچه در خواب نشد، چشمِ من و فکرِ تو بود
ارس آرامی
صبح بخیر ای همه ی زمزمه ی شب هایم
ارس آرامی
با دیدن چشمان تو زیبا شده شعرم
همرنگ غرلنامه ی نیما شده شعرم
با این دل دیوانه ی من باز چه کردی
بی پرده ببین با تو هم آوا شده شعرم
ای مریم تنهایی من بانگ بر آور
فریاد پس از مرگ مسیحا شده شعرم
سوگند به باران تو ای...
بدجور هوس کرده دلم ناز برقصی!
در خلوت بی پنجره ام باز برقصی
من مولویِ چشم غزلپوشِ تو باشم
تو در غزلم با دف و آواز برقصی
هرچند که ناکوک تر از سوز دلم نیست!
اما کمی ای کاش به این ساز برقصی
وقتی که دلم لک زده در ترس...
بدجور هوس کرده دلم ناز برقصی!
در خلوت بی پنجره ام باز برقصی
من مولویِ چشم غزلپوشِ تو باشم
تو در غزلم با دف و آواز برقصی
هرچند که ناکوک تر از سوز دلم نیست!
اما کمی ای کاش به این ساز برقصی
وقتی که دلم لک زده در ترس...