در آغوشت می میرم تو قبرم را تنگ تر کن
به من بگو دوستت دارم من اندیشه پرواز بدون بال را دارم
یلدا شب چشمان توست یک عمر نگاهت کنم وقت کم می آورم
هوای سرد بهانه بود قلبت برای دیگری می لرزید
برای دیدنم پلی بگذار شاید فردا برگشتی
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
تمام زمان ها در نظرم یکی ست جز آن لحظه ای که عاشقت شدم
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست