غروب آغاز پایان است حجت اله حبیبی
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد
آفتاب جذابیت اردیبهشتی ها هیچ وقت غروب نمی کند
لبت قرمز دلت آبی چه تلفیقی شما داری غروب گرگ و میشی که به دریا انتها داری
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
افق! به من بگو ای افق! این غروب تا کجا مردگانش را تشییع می کند
من وغروب/روی یک خط ایستاده ایم/سبز شد برنج
غروب چکیده بر تن پاییز دور از...
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب چه اختلاف بزرگی کجا به برسیم
غروب اسمان مرا به فکر مرگ می اندازد تا دیر نشده مرا باخود به پرواز در بیاور