خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیم یعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم
میگویند فردا بهتر خواهد شد… مگر امروز، فردای دیروز نیست؟ دیروز چه کردید؟؟
همه آدمها مانند «ماه» هستند؛ قسمت تاریکی دارند که هرگز به کسی نشان نمیدهند!
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت...
هنر عشق فراموشی عمر است، ولی خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
نَگردم گِرد معشوقی که گِرد دل نمی گردد!
از زندگی آموختم تا باکفش کسی راه نرفتم؛ راه رفتنش را قضاوت نکنم…
زمان هیچ چیزو خوب نمیکنه بهمون یاد میده چجوری با درد زندگی کنیم .
توی زندگی حقایقی هست که میشه فهمید ولی نمیشه فهموند...
چهقدر ناراحت کننده است، وقتی توهمات یک فرد به باورهایش تبدیل میشود...
اگر روزی یکی از سیم های سازت پاره شد چنان محکم بنواز که کسی نفهمد برتو چه گذشت
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من!
لب تو میوه ممنوع ، ولی لب هایم هر چه از طعم لبسرخ تو دل کند نشد !
در ماندهام به دردِ دلِ بی علاجِ خویش...
نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد...
هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ! هی منتظر باش ... منتطر باش ... منتظر باش ...
مسافرخانه ای سرراهی ام آنکه می آید و آنکه می رود مسافر است!
تو ازم دور شدی ..
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی...
این شهر مرا با تو نمى خواست عزیز...
سوزی که درون دل ما می وزد این بار ؛ کولاک شبانه است نسیم سحری نیست...
وقتی قلبم در دل تو می تپد چه جوری از خودم بگویم
روزها می گذرند از میان شب ها مثل انگشتان روشن تو از لابلای گیسوانت.
زندگی مثل دیکته نوشتنه مهم نیست چندتا درست داری با تعداد اشتباهاتت قضاوت میشی